در کافه کتاب،چند جرعه آرامش مهمان ما باشید.



روزی از این دیار خواهم رفت

با پای شکسته دلی پر درد خواهم رفت

غل های کین که،  برپاهایم بستی

توان رفتن زمن گرفت و من شتابان خواهم رفت

گیسوانم در باد پریشان، قلبم لرزان

دستانی یخ زده، در زوزه کشان باد خواهم رفت

میروم و باز تو ندیدی رفتن و جان کندم را

تابوت کشان بر لب بام آزادی خواهم رفت

من زغم نوشتم و تو غمی در دل نداشتی

با چشمان انتظار و اشکباران خواهم رفت

دربهارانِ سبز زندگیم که پر زغم بود

زمستان یخبندان و خواب خوش تو، خواهم رفت

رفتنم در وجودت آهی نساخت چون تو نخواستی

من با یه دنیا آه و حسرت زین جهان خواهم رفت

زبانم سرخ بود لیک ذاتش سرخیس

زبان سرخ توانی داد و باز یادم آمد که من خواهم رفت

میروم شاید کوچه های پر زغم صدایم شود

با صدای حزن آلود و چهره ای بارنگ کهولت خواهم رفت


صفحه تاریخ دوران جاهلیت و قرون وسطی و عدم علم و دانایی را ورق زدیم.
خاطره بازی زیبایی بود و یه یادش بخیر و یادتان هستند ،چه خواندیم و چه مردمان ساده ای بودند برایمان ماند؛دریغ که متوجه نشدیم ماساده پنداشتیم.
یادتان هست که از پیامبر ان شتر شیرده خواندند،یادتان هستند که گفتند از خداوند برامون غذا بیار، اب دریا خشکانده شد،یادتان هستند پیامبر کشتی عظیم ساخت ،یادتان هست خواندیم پیامبر در دل آتش زنده ماند،دختری بدون ازدواج دارای فرزند شد و غذایش آسمانی بود،یادتان هست برادران ،برادرشان را در چاه انداختن ،اما به خواست خدا عزیز مصر شد ،یادتان خواندیم پیامبری در دل ماهی زنده ماند و پسرک یتیمی ناجی مسلمانان و تجار مدینه گشت ،یادتان هست خواندیم پسر سیزده سال یاور پیامبر گشت و درب خیبر از جا درآورد .یادتان هست که جنازه پسرش را تیرباران کردند و خاندانش را به اسارت بردند و سر پسردیگرش بالای نی قرآن خواند.یادتان هست، یادمان هست که چه خواندیم و چه معجزات و برکاتی از عقایدشان بر عقاید مان برکت بوجود آورد .
یادتان هست دوران بی حجابی ،حجاب افتخار بود و زن محجبه حرمت داشت و محرم و عزای حسین در دل بی دینان، خوش لانه کرده بود.یادتان هست که حرمت محرم و صفر حرمت بود و باز یادتان هست که ما.
دریغا که یادمان رفته ما همان بنده دو دست و پا هستیم،با دوچشم بیناتر و عقلی فهیمتر و دنیایی مترقی .
اما نمیدانم چطور انسانیت به سلخه کشیده شده و چطور با عقاید خود اعتماد و باور های خود را نابود کردیم .
یادمان باشد خداوند همان خداوند قوم لوط و هود و یهود و مسیحی و اسلام پیامبر هست .
دست و پا و افکار مان همان انسانهای نخستین است .اما به کجا روی آورده ایم و چگونه از هر حرفی هزاران جمله نابخشودنی بوجود می آوریم .
دل شکستن مراممان گشته ،مچ گیری پیشینه شده و تمسخر و زیاده خواهی به اختلاس روح و جان و مال آدمی مبدل گشته است .اما تا مادامی که اعضا و جوارح ما همان اعضا و جوارح آدم و حوا می باشد ،انسانیت در نهاد ما بیداری می کند.یاد حسین را در این روزها با یادحسین اجین نماییم .نزولات و برکات را حسینی اجرا کنیم .با یاد حسین دوران علی (ع ).

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

کانال و گروه تلگرام مشکوکات إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ پویان امیرابادی داستان های حکیمانه شاهدان کویر مزینان چیدمان24 بزرگترین مرکز تولید و فروش انواع محصولات ترمو چوب به قیمت کارخانه دیجیتال - فناوری اجاق گاز مهیارگاز